و ما باز داغدار شدیم
با یه پیام انالله و انا الیه راجعون خشک و خالی...
و ما باز داغدار شدیم
با یه پیام انالله و انا الیه راجعون خشک و خالی...
شرط می بندم این ضرب المثل رو از تعداد مو های سرتون هم بیشتر شنیدن:ادب از که آموختی؟از بی ادبان
گاهی آموزنده ترین آموزه ها جایی هستن که فکرش رو نمی کنید. مثلا همون محتوای ضعیف اینستا یا حتی داغون ترین فیلم دهه ۱۹۹۰
بچه ها من روی املا و جمله بندی خیلی حساسم.
هر موقع دیدین توی جمله ام یه کلمه چپر چلاق و بی ربط هست بدونین کار من نیست،کار صفحه کلیدمه😫😫😫
حقیقت اینه که همه ی ما درصدی از حسادت رو در وجودمون داریم.ممکنه میزان وجود و ابرازش و شیوه یک بیانش فرق کنه ولی قطعا وجود داره.
دوستی دارم که به تازگی متوجه شدم بسیار حسود هست.نه تنها به من بلکه به خیلیا و تکیه کلامش اینه که من حسودی نمی کنم😂انکار حسودی کردنش بیشتر مهر تاییدی بر حسودی کردنش می زنه.
هربار هم که به نحوی غیر مستقیم سعی کردم بحثشو پیش بکشم زده پای تجربیات تلخی که داشته. بیراه نمی گه ولی...به چه قیمتی؟؟؟
سلام الاغ عزیز حالت چطوره؟🫏
#کلاه_قرمزی
امروز شنبه جالب و هیجان انگیزی بود.
روزم اینجوری شروع شد که اول از خانومه ای که همیشه داخل باشگاه هست و شهریه رو حساب میکنه و... خواستم سایزامو بگیره و یه کم باهم حرف زدیم.بعد یه دختره ای توی باشگاه باهام ارتباط گرفت(چیزی که توی این باشگاه جدیده خیلی خیلی کمتر اتفاق میفته)و سنم رو ازم پرسید.بهش که گفتم تعجب کرد.گفت فکر می کردم دبیرستانی باشی.منم گفتم واو چه جالب.معمولا میگفتن بیشتر از سنم نشون میدم.شاید باشگاه رفتنه داره تاثیر خودش رو نشون میده.
آخر بار که می خواستم بیام خونه،خانومه بهم گفت راجع به صحبت های صبح چیزی نمی خواستی بهم بگی؟گفتم صحبتمون کامل شد بنظرم.ممنون.گفت یه لحظه بیا یه چیزی بهت بگم...و یه مقدار صحبتای صبحشو کامل کرد.
بچه چقدر خوبه این اخلاق ها... . اینکه اگه حرفت نیمه تموم بمونه بشه بعد یه تایمی باز هم ادامه اش داد😄من خودم خیلی وقتا پیش اومده که در لحظه چیزی به ذهنم نمیرسه ولی بعد گذشت یه تایمی فکرم باز میشه و تحلیل میکنم میبینم میتونستم حرف برای گفتن داشته باشم ولی نگفتم و خب...چون ازش گذشته بوده دیگه معمولا بیخیال شدم.
آره برگردیم به خانومه.خانومه یه خرده صحبتهای انگیزشی کرد و سعی کرد انرژی بده و اینا و این قسمتش برام جالب بود که یه سری توصیه هایی اون وسطا می کرد انگار که منو میشناسه و در جریان تجربیات زندگیم هست... منطقی تر که فکر کردم،دیدم این قسمتش به صورت کلی برای خیلیا ممکنه پیش بیاد پس میشه همینجور عمومی به همه گفت. در نهایت صحبتش تموم شد و گفت، چیزی نمیخوای بگی؟منم دست دادن بهش و گفتم ممنونم از انرژی مثبتت و روز خوبی داشته باشی🤝💗
الان که دارم مینویسم و بهش فکر میکنم شاید خودش دلش میخواست با یکی حرف بزنه و درد و دل کنه ولی چون صمیمی نبودیم نتونست مستقیم بگه.راستش تا قبل همین لحظه فکر میکردم برای مشتری مداری این صحبتا رو گفت.البته هنوزم نمیتونم بگم نه کاملا منظورش متفاوت بود.
به هر حال مهم نیست.اگه قرار باشه با هم صمیمی بشیم من حالا حالا ها همین باشگاه رو میرم و فرصت زیاده.
عصری به سر رفتیم دکتر ولی چه دکتر رفتنی بود داداش 😂🤦🏻♀️
توی ترافیک توی فاصله ۱۵ثانیه شاید کمتر،آمپر ماشین تا آااااااخر رفت بالا و من که گفتم الان دسته جمعی با ماشین دود میشیم میریم هوا،سریع از ماشین پریدم بیرون و درون کوبیدم به هم.
یه کم بعد مامان گفت خنک شد.بپر بالا😂😂😂
هنوز نشده ببریم تعمیر ولی حدس میزنم همون در کوبیدنه باعث شد ،فن یا ترموستات،هر کدومش که مشکل داشت،یه تکونی بخوره و راه بیفته ولی تا این اوکی شد،ما یه دور تا مرز سکته رفتیم و برگشتیم.
دکتر رفتم.دکتر هم به یه دکتر دیگه ارجاع داد منو.دکتر دومیه فشارمم گرفت.حالا حداقل یکی دو ساعت از اون هیجان گذشته بود ولی بنظر فشارم بالا بود.گفت خانم فشارخونتون مرزی هست.
موقع برگشت هم استرس داشتیم.ماشین نشتی داشت ولی پناه بر خدایی رفتیم و چشم من بدون پلک زدن رو آمپر بود.جالب اینکه نه تنها بالا نرفته بلکه نرمال تر از قبل کار میکرد😂😂😂😂🤦🏻♀️
خلاصه رسیدیم خونه دیدم یکی از بچه های دانشگاه که میخوایم با هم همکاری کنیم و کسب و کار راه بندازیم بهم زنگ زده من متوجه نشدم.من زنگ زدم اون متوجه نشد.خلاصه این پروسه مسخره تا یه چهار پنج باری ادامه داشت و بالاخره موفق به صحبت شدیم.پسره قرار بود یه فایل برام بفرسته و فایلش حاضر نبود.منم با شناختی که ازش داشتم میدونستم داستان چیه😂🤦🏻♀️حالا دو ساعت هی مقدمه چینی می کرد و هی مونده بود چجوری بگه که من از کوره در نرم.حالا منم برام مهم نبود ها،لون تصورش اینجوری بود.میگفت فاطمه خوبی؟چه خبر؟منم میگفتم ممنون.سلامتی.میگفت خدا رو شکر.دیکه چه خبر؟😂😂😂😂ایسگامو گرفته بود رسماً😂🤦🏻♀️
دیگه برای اینکه این چرخه رو بشکنم گفتم آقای ...هر صحبتی دارید بفرمایید من در خدمتم.
اونم خیلی با احتیاط شروع کرد به گفتن:...ام...راستش من نشستم فکر کردم روی این کار،دیدم که هنوز میشه بیشتر روش فکر کرد و بی گدار به آب نزد و ...😄موقعی داشت این حرفارو میزد،اون کلیپ اینستا تو ذهنم پلی شد که میگفت:ترسیدی؟نترس😂😂😂😂
حرفاشو که زد، منم یه پیشنهاد خیلی خوب بهش دادم که هم ازش حمایت کرده باشم و هم بخشی از این دغدغه هاش کمتر بشه و از طرفی دیگه هم اعتماد حاکم توی این قضیه بیشتر بشه.تعریف از خود نباشه واقعا عاشق خودم شدم با اون پیشنهاد منطقی.
در آخر حسی که همیشه از این آدم می گیرم طبق معمول بهم دست داد.از این سبک آدماس که همه ازش خوششون میاد ولی من نمی تونم مثل همه باهاش راحت باشم و همیشه سعی میکنم چه رو در رو چه تلفنی، حد و مرز خودم رو رعایت کنم و تقریبا همیشه اینجوریه که این آدم وقتی میبینه با من راحته و من باهاش راحت نیستم، تو پرش میخوره و منم متوجه میشم ولی متاسفانه هیچ جوره در توانم نیست🫠
الان هم که میخوام بخوابم برنامه ام اینه که به زندگیم نظم بدم و هیچ جوره اجازه ندم کسی یا چیزی نظمم رو به هم بزنه.عزمم رو سر این هدف جزم کردم.
شب بخیر قشنگا 🫡
بهترین آدم دنیا هم حداقل یه نقطه ضعف داره.
دوستی دارم که در هر زمینه ای صد خودش رو میذاره و بهترین خودش رو نشون میده.در دوستی هم همین طور.آدمی هست که میشه روش حساب باز کرد ولی امان از لحظه ای که بخواد توی حسادت و رقابت ناسالم بهترین باشه...
دیگه براش مهم نیست طرف کی بوده.عضو درجه یک خانواده اش بوده یا رفیق روزای سختش...
تا به حال من زیاد مورد هدفش قرار نگرفتم ولی پیش اومده که متوجه شدم و زود جمعش کرده (به روی خودش نیاورده)
مدلش اینجوریه که همه آدما از نظرش بد هستن.از حق نگذریم یه جورایی حق داره هاااا ولی کاش به این پذیرش می رسید که همه قرار نیست عالی باشن؛ قرار نیست مثل خودش بهترین باشن.کم پیش میاد از کسی تعریف کنه ولی وقتی پیش میاد، پیش خودم می گم واااااو.طرف چه آدم خفنیه که دوستم نتونست هیچ ایرادی ازش بگیره.
الان دلم به حال چند گروه آدم می سوزه.اول اونایی که بهشون حسودیش میشه.بعد اونایی که توی محیط رقابتی با دوستم واقع میشن.گروه بعد که خودم هم جزوشونم، دوستاش هستن که خودشون روحشون خبر ندارن مورد اصابت حسادتاش قرار گرفتن... و در آخر دلم به حال خودش می سوزه.همیشه میگه که من چه گناهی کردم که اینا باید سرم بیاد؟سوالی که من تازه امشب فکر می کنم جوابش رو فهمیدم: شاید همین کمالگرایی و سعی در بهترین بودن و عدم پذیرش اینکه آدم هایی وجود دارن که نمیخوان بهترین باشن، باعث شده که بدترین ها سر راهش قرار بگیره.
کسی چه میدونه؟شاید اون ها از این همه سعی در بهترین بودن خسته شدن و تصمیم گرفتن عملکرد برعکس دوستم داشته باشن.
حالا اینا رو این جا نوشتم چون نمی تونم به خودش بگم.به عنوان یه دوست که باید به دوستم بدی هاشو بگم تا درست کنه، نمیتونم این کار رو انجام بدم.
زمانی که زندگی ما دستخوش تغییرات می شود، مابقی انسان ها در حال گذران زندگی روزمره خود هستند.
کانسپت امروز راجع به حرف زدن بود.
اتفاقی یه نفر که مدت زیادی نیست می شناسمش، درباره فلافلی که بهش نساخته بود بهم می گفت.نکته جالبش نحوه تلفظ خود کلمه «فلافل» بود.
میگفت فَلافِلfalafel😄 و همین باعث شد من بقیه صحبتش رو زیاد متوجه نشدم.مغزم گیر کرده بود روی فَلافل
یه سری کلمه ها هستند که لهجه روی تلفظشون تاثیری نمی ذاره ولی ملت وقتی فشار زیادی به کنترل لهجه شون میارن،این ها رو هم از حالت اصلیشون خارج میکنن.مثلا ماکارونی رو میگن ماکارانی😄یا مورد داشتیم به صابون گفته صابان...
مورد بعدی که امروز جالب بود برام به طور خلاصه مربوط به جمله «دوستت هم بیار»بود.
این جمله به هر منظوری که باشه، دردسر سازه.مدیر یکی از دوستام بهش گفته بود فلان دوستت هم بیار این جا کمک دست خودت و این موضوع شده بود دغدغه ای برای دوستم.
نه از جهت حسادت و رقابت، از این نظر که شاید دوستش از عهده ی اون کار به خوبی بر نیاد و دوستیشون به هم بخوره، یا اینکه کم کاری ها به اسم دوستم تموم بشه.
از قضا این کم کاری ها و دغدغه ها مربوط به تعامل با ارباب رجوع بود.دوست دوستم آدم کاربلدی هست ولی برای ارتباط با آدم ها به خاطر لهجه غلیظ و تلفظ اشتباه بعضی واژه ها(فارغ از لهجه) ممکنه مورد تمسخر ارباب رجوع قرار بگیره و چالش به وجود بیاد.علاوه بر این ها، خودش تمایلی به کار کردن و رفع موارد چالش برانگیز نداره.
خلاصه نه به آن شوری شور،نه به این بی نمکی...
از این که توی کار خودم مهارتم به حدی هست که میتونم به طرف مقابل اطمینان خاطر بدم واقعا خوشحالم.البته بین صحبتام یکی دوتا سوال هم میپرسم که هم احساس مفید بودن کنه و هم متوجه بشه که حرفاشو دقیق دارم گوش میدم و روی هوا نمیگم آااااره اوکیه،خیالت تخت و...😄
هرچند همیشه سعیم بر این بوده که بیشتر گوش بدم تا صرفا گوینده باشم ولی سریال کره ای که امروز دیدم هم بی تاثیر نبود.
بخواهیم منصف باشیم،آسیایی ها انسان های بسیار مبادی آدابی هستند.هرچه به آسیای شرقی نزدیک تر میشیم شدتش بیشتر میشه و هرچه دور میشیم،کمتر میشه.
کی گفته؟من میگم😁😎
خلاصه که یه سکانس از این سریال باعث شد از درستی این کارم مطمئن تر بشم و مخصوصا برای بحثهای کاری جدی تر حواسم به این موضوع باشه.
اکثر وبایی که سبکشون دلنوشته و خاطره نویسی هست، محورشون آدما و تعامل با آدماست.
یکی دلتنگه،یکی خوشحاله،یکی به چالش کشیده شده،یکی ایگنور شده و...
توی این اوضاع،به این فکر کردم که لباس ها چقدر مزیت دارن نسبت به آدم ها.
چقدر وفادارن
چقدر هدفشون والاست.میخوان ما رو شیک تر نشون بدن.
حالا چی شد توجهم به لباس جلب شد؟
یاد یکی از لباسای بچگیم افتادم که از پنج سالگی تا ده سالگی پوشیدمش.
شاید فکر کنین دیگه این اواخر اون لباس دیگه نابود شده ولی سخخخخت در اشتباهین.فقط کوچیک شده بود😄
خلاصه که...قدر لباساتون رو بیشتر بدونین.اونا از آدما به درد بخور ترن.
مدیا خیلی بهتر از سوشال مدیاست.
فیلم و سریال ببینید
آهنگ گوش کنین
اگه هنری دارید، کار هنری انجام بدید.اگر نه، حتی شده خط خطی کنید.
همه ی این ها آرامش میده بهمون.شاید آرامش مطلق نباشه.موقت باشه.ولی همین موقت هم برای ادامه زندگی خوبه و هرچی باشه از خود آزاری و دیگرآزاری، از خشم غیر قابل کنترل، از عقده های تلنبار شده و ...بهتره.
در نهایت از خدا برای همه بیماران جسمی و روحی و مخصوصا بیمار روحی صعب العلاج مد نظر طلب شفا و آرامش میکنم.از دوستان عزیزم که این پست رو میخونن تقاضا میکنم ده بار ذکر امن یجیب بخونن به نیست شفای همه ی بیمارانی که راهی جز ریختن کرم🦠هاشون توی کامنت ها ندارن.
و اگه این پست رو دوست داشتین حتما لایک کنید و برای دوستاتون بفرستین😂😂😂
صل علی سترکه،چشما حسود بترکه😄
واقعا این فشار چیه که حتی از یه پست هم بعضیا فشار می خورن؟
میگن شتر در خواب بیند پنبه دانه،گهی لپ لپ خورد،گه دانه دانه
باز شتر وضعش بهتره از بعضیا.لااقل تو بیداری نمی بینه،تو خواب میبینه
تو توی خواب هم نمیتونی ببینی کوشولو
این که بعضیا با دیدنم فشاری میشن حس خوبیه.
یعنی به جایی رسیدم که اونا نتونستن برسن.
یکی از اقوام مدتی بود تا منو میدید می گفت درست می تموم میشه؟نمیخوای تمومش کنی؟بسه دیگه و...
دقیقا همونجا شستم خبردار شد که چیه جریان ولی صبر کردم.
همین چند روز یکیو معرفی کرده بود برای امر خیر...
و با کمال احترام رد شد.
فارغ از دلایلم، از اینکه حدسم درست بوده خوشحالم.
یه حدس دیگه هم راجع به یه نفر دیگه دارم، اون خودش خیلی وقته از نظر من کنسله ولی خب منتظر اون لحظه جذابم که به بعضیا بگم دیدی گفتم؟
من از آدمایی که منم منم میکنن خوشم نمیاد.
از آدمایی که ضمن نصیحت فکر می کنن زندگی برای همه یکسان پیش میره هم اصلا خوشم نمیاد.
از ملانقطه ای های بی سواد دیگه بیشتر.طرف میره وسط حرف آدم که غلطای املایی رو درست کنه،خودش از هر یک جمله اش،دو جمله اش غلطه😂🤦🏻♀️
تصمیم دارم وقتی بزرگ شدم(بزرگ تر از این ۲۰و خرده ای سال 😄) مثل این عزیزان نشم.
اگر شما هم خداااای نکرده اینجوری هستین، پیشنهاد میکنم روی دیدگاه ها و رفتاراتون تجدید نظر کنین🌱
گاهی میرم توی دیجی کالا و امثال دیجی کالا، چیزایی که دوست دارم رو،اعم از ضروری یا غیر ضروری،می فرستم توی سبد خرید و نمی خرم.🫠🫠🫠
به عنوان یکی از طرفداران پادکست پلی لیست انتظار نداشتم مختار رزمجو آنقدر بیبی فیس باشه🫠🫠🫠
جوووووری این روزا اینجا خلوت شده حس میکنم همه تون میرسد مدرسه😂
اعتماد به نفس کاذب، عاملی هست که باعث میشه «چرندیات» مهم بنظر بیان.
مثل معلمی که میگه ۲+۲میشه پنج و همه با اینکه میدونن پنج نمیشه،می پذیرن.
شاید خنثی بودن بعضی آدما نتیجه کور شدن مکرر ذوقشون باشه.
البته کاش به خنثی بودن ختم بشه و آرامش قبل از طوفان نباشه...
این سه تا احتمالا با هم فرق دارن ولی من نیومدم که فرقشون رو تخصصی توضیح بدم(از تو چه پنهون خودمم خوب نمیدونم😂)
هرچی که هست بنظرم خیلی خوبه که هست.
دنیای حقیقی سرشار از محدودیت ها با عناوین مختلف هست.قانون،شرع،وجدان،منطق و... که کار به خوبی و بدیشون نداریم...ولی حداقل کنجکاو شدیم که اگه اینا نبودن چی؟اگه دست و پامو نبسته بودن چی؟
دنیای خیالات جایی هست که محدودیت معنی نداره.
اونجا میشه زن بود و پادشاهی کرد.ملکه و شاهدخت نه هاااا.پادشاهی.
اونجا میشه در زمان سفر کرد
اونجا میشه با گذر یک فکر همه چیز را حاضر دید
همه چی ممکنه ولی یه خرده باگ داره🫠🫠🫠
مثلا گوشی آنتن نمیده.یه جوریه.
یا اگه به زبون بیاری که خببب من میدونم الان دارم خواب میبینم دیگه از از اون به بعد خواب نمیبینی؛کابوس میبینی.نگاهای چپ چپ میبینی 🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
ولی با وجود همه این باگا،بااااز هم دست و بالت از دنیای واقعی باز تره و این وسوسه انگیز هست.
قوه تخیل و رویاپردازی برای یه سری نعمته و برای یه سری معضل
تو جزو کدوم دسته ای؟
به بههههه
سلام به فالورینگای عزیزووم🫡
دوستان عزیز لدفاااا وقتی میخواهید قیمه درست کنید شادمهر گوش ندید😫😫😫مرسی اه
بعضیا به تناسخ اعتقاد دارند بعضیا هم ندارن...
ولی شاید اکثر آدما توی زندگی سختی می کشند یا پشیمانی دارن آرزو می کنن که کاش واقعا وجود داشته باشه.
شاید پیش خودتون بگین از کجا مطمئنی که راحت میگی اکثر آدما؟از تصوراتم😄توی تصورات من هرچیزی ممکنه.یادم باشه یه پست راجع به همین تصوراتم بنویسم.
آره داشتم راجع به تناسخ میگفتم.خواستم بگم فارغ از اینکه تناسخ اتفاق میفته یا نه،هر آدمی داخل همون یک زندگی هم باااارها ققنوس وار می میرند و از نو متولد میشن.یا حتی داخل همون یه زندگی بارها تناسخ پیدا میکنن.
و همه این ها بستگی به اراده و میل به تغییر در اون آدم داره.
حرکت جدیدی که اخیراً زدم اینه که لیست کارامو داخل نوت گوشی نوشتم و ازش اسکرین شات گرفتم.بعد گذاشتمش عکس پس زمینه گوشیم.
موقعی که این تصمیم رو گرفتم،پیش خودم گفتم خب خوبه،از این به بعد هر کاری رو انجام دادم پاکش میکنم و دوباره آپدیتش میکنم تا این لیست کلا پاک بشه.
این مدت فهمیدم که این لیست عملا کوتاه نمیشه😄فقط مواردش تغییر میکنند.به این میگن قانون پایستگی کارها😂🤦🏻♀️
شاید بنظر رو مخ بیاد ولی زندگی یعنی همین.یعنی بی هدف نباشی و همیشه کاری برای انجام دادن داشته باشی
سلام سلااااااااام🐥
من برگشتممممممم
با همون عنوان قدیمیمون
البته نه با کارکرد قبل.
اون قدیما که من کودکی بیش نبودم و تازه اینجا رو افتتاح کرده بودم، مثل تله تکست میومدم جک و چیستان میذاشتم و بنظر خودم خیلی به درد بخور بودن😂😂😂
بالاخره هر کسی دوران جاهلیتی داشته دیگه...
الان قرار نیست جک و چیستان داشته باشیم.شاید به درد شما بازدیدکننده های عزیز نخوره ولی به درد من خیلی می خوره.مخصوووووصا وقتی واسه ام کامنت میذارین 😉💗
خلاصه که بریم که داشته باشیم فصل جدید زندگی و خط خطی های منو🫡
New season
Coming soon...